جدول جو
جدول جو

معنی گرده ده - جستجوی لغت در جدول جو

گرده ده
(گِ دَدهْ)
دهی است از دهستان سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه، واقع در 15هزارگزی شمال خاور مراغه و 20هزارگزی شمال خاوری راه ارابه رو مراغه به قره آغاج. هوای آن معتدل و دارای 481 تن سکنه است. آب آنجا از رود خانه مردق تأمین میشود. محصول آن غلات، نخود و زردآلو. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گردآمده
تصویر گردآمده
فراهم آمده، جمع شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرده پز
تصویر گرده پز
نانوایی که نان گرده بپزد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرده دل
تصویر مرده دل
دل مرده، افسرده، بی حال، ملول، برای مثال طبیب راه نشین درد عشق نشناسد / برو به دست کن ای مرده دل مسیح دمی (حافظ - ۹۴۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردانده
تصویر گردانده
گردش داده، چرخانده، کنایه از دیگرگون شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرده گاه
تصویر گرده گاه
جایی از بدن انسان یا حیوان که کلیه در آنجا قرار دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرده در
تصویر پرده در
کسی که راز دیگری را فاش کند و او را رسوا و بی آبرو سازد، برای مثال اشک من گر ز غمت سرخ برآمد چه عجب / خجل از کردۀ خود پرده دری نیست که نیست (حافظ - ۱۶۴)، بی شرم، گستاخ
فرهنگ فارسی عمید
(گَ دَ / دِ دَ)
بخر. آنکه دهان او بوی بد دهد
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ/ دِ دَ هََ)
گنده دهان: و لشکر این علویان دانی که باشند کفشگران درغایش و دباغان آوه و... گنده دهنان ورامین... (کتاب النقض ص 474)
لغت نامه دهخدا
(تَ دَ / دِ)
گریسته. به گریه افتاده:
شمع ار چه بگریه جانگدازی میکرد
گریه زده خنده مجازی میکرد.
سعدی (رباعیات)
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ / دِ رَ دَ / دِ)
صف صف. (از لغت فرس اسدی نسخۀ خطی کتاب خانه نخجوانی). رجارج. (یادداشت مؤلف) :
زیبا نهاده مجلس و خالی گزیده جای
ساز وشراب پیش نهاده رده رده.
شاکر بخاری
لغت نامه دهخدا
(سُ خَ دِهْ)
دهی جزء دهستان جمعآبرود بخش حومه شهرستان دماوند. دارای 450 تن سکنه است. آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات، گردو، قیسی و بنشن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(اَ ءَ)
هتّاک. هاتک. هاتک استار. مذیاع. منّدد. مقابل پرده دار. پرده پوش:
حق بود پرده پوش من از فضل و من به جهل
در پیش خلق پرده در خویش خیرخیر.
سوزنی.
بپای پردگیان را بغرچگان مگذار
که پرده دار نباشد که پرده در نبود.
سوزنی.
پرده در است آنکه در این عالم است
راز ترا هم دل تو محرم است
چون دل تو بند ندارد بر آن
بند چه جوئی ز دل دیگران.
نظامی.
توبینا و ما خائف از یکدگر
که تو پرده پوشی و ما پرده در.
سعدی.
اشک غماز من ار سرخ برآید چه عجب
خجل از کردۀ خود پرده دری نیست که نیست.
حافظ.
تا توانی پردۀ کس را مدر
تا ندرّد پرده ات را پرده در.
(از امثال و حکم)
لغت نامه دهخدا
(چَرْ وِ دِهْ)
دهی جزء دهستان پره سر طالشدولاب بخش رضوانده شهرستان طوالش که در 9هزارگزی شمال باختر رضوانده و یک هزارگزی باختر راه شوسۀ انزلی به آستارا واقع است. جلگه و مرطوبست و 1424 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه دنیاچال، محصولش غلات، برنج و لبنیات، شغل اهالی زراعت و شالبافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(اَ فَ دِهْ)
ارفه رودبار. از قرای بلوک دوآب بالا، در ناحیۀ راست پی مازندران. رجوع بسفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 115 شود. ارفعده
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ / دِ)
می دهنده. شراب دهنده. می گسار. ساقی:
پرستندۀ باده راپیش خواند
بچربی فراوان سخنها براند
بدو گفت کامشب توئی باده ده
بطائر همه بادۀ ساده ده.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(خوَدْ / خُدْ فِ / فَ)
مخفف مژده دهنده. مژده رسان. (آنندراج) :
باد بدین مژده دلم هرنفس
مژده دهم نیز تو باشی و بس.
میرخسرو (آنندراج).
رجوع به مژده دهنده و مژده رسان شود
لغت نامه دهخدا
(کُ دِ مَ)
دهی است از دهستان ایردموسی بخش مرکزی شهرستان اردبیل. کوهستانی و معتدل است و 598 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ / دِ گَهْ)
مخفف گرده گاه، قد و قامت. (ولف). و رجوع به گرده گاه شود.
- گرده گه برکشیدن، کنایه از بلندبالا شدن. کشاله کردن:
ز پستی و کندی به مردی رسید
توانگر شد و گرده گه برکشید.
فردوسی.
میان تنگ و باریک همچون پلنگ
کجا گرده گه برکشد روز جنگ.
فردوسی.
و رجوع به گرده گاه شود
لغت نامه دهخدا
یا گرده گه برکشیدن، قد کشیدن بلند بالا شدن: زپستی و کندی بمردی رسید توانگر شد و گرده گه برکشید
فرهنگ لغت هوشیار
گردباد: تدبیر کارسازت بی دستبرد حیلت اندر غبار شبهت مانند گردباده. (سیف اسفرنگ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برده دل
تصویر برده دل
کسی که از شدت عشق دل وی اسیر شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرده در
تصویر پرده در
هاتک استار هتاک فاش کننده اسرار مقابل پرده دار پرده پوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گربه دله
تصویر گربه دله
راسو
فرهنگ لغت هوشیار
جایی که گرده (قلوه) بدانجاست: و خرقه های با آب یخ سرد کرده بر گرده می نهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرده جا
تصویر گرده جا
فضایی مدور کوچکتر از میدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرده پیه
تصویر گرده پیه
پیهی است بر روی کلیتین
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که نان گرد پزد: همان گرده نرم چون لیف خز کزو پخته شد گرده گرده پز. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرده دل
تصویر مرده دل
افسرده خاطر، سرددل، ملول
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که دهانش بوی بد دهد گنده دم: ز نخ چو پشت پلنگ و نغوله چون دم سگ چو شیر گنده دهان سهمناک چون کفتار. (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که دهانش بوی بد دهد گنده دم: ز نخ چو پشت پلنگ و نغوله چون دم سگ چو شیر گنده دهان سهمناک چون کفتار. (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گریه زده
تصویر گریه زده
بگریه افتاده گریسته
فرهنگ لغت هوشیار
گردش داده حرکت داده، بدور در آورده چرخانده، تغییر داده دیگر گون کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرده بر
تصویر گرده بر
برماه برماهه مثقبه اسکنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنده دهن
تصویر گنده دهن
اکهی
فرهنگ واژه فارسی سره